جدول جو
جدول جو

معنی نسیه بر - جستجوی لغت در جدول جو

نسیه بر(دَ / دُو لَ پَ رَ)
که نسیه برد. که کالائی را به نسیه خرد. که به مهلت و فرصت بهای متاعی را که برده است بپردازد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیم بر
تصویر سیم بر
کسی که بدنش مانند نقره سفید باشد، سیم تن، سیم بدن، سیمین بدن، سیم اندام، سیمین بر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیسه بر
تصویر کیسه بر
دزدی که پول مردم را از جیب آنان می دزدد، جیب بر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامه بر
تصویر نامه بر
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، چاپار، چپر، پیک، برید، غلام پست، مأمور پست، اسکدار، قاصد، نامه رسان
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دُو لَ خوا / خا)
نسیه بر. نسیه گیر. که جنس نسیه برد. که غذای نسیه خورد.
- امثال:
نسیه خور بسیار خورد.
نسیه خورپارسنگ ترازو نمی گیرد.
نسیه خور گنده خور
لغت نامه دهخدا
(سِ بَ)
سه ضلعی. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ سَ)
کنایه از آدمی زاد باشد. (برهان). آدمی. (فرهنگ رشیدی) :
سیه سر را قضا بر سر نبشته ست
گنهکاریش در گوهر سرشته ست.
(ویس و رامین).
، قلم نویسندگی. (برهان) (آنندراج). رجوع به سیاه سر و سیاسر شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ گَ)
محیل ظالم. فاجر:
زآنکه این مشتی دغل باز سیه گر تا نه دیر
همچو بید پوده می ریزند در تحت التراب.
عطار.
سیه چشم و سیه زلف و سیه دل
سیه گر بود پوشیده سیاهی.
عطار
لغت نامه دهخدا
(نَ قِ)
دهی است از دهستان رستم آباد بخش رودبار شهرستان رشت، در 25هزارگزی شمال رودبار، در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوای مرطوبی واقع است و 262 تن سکنه دارد. آبش از نهر پیرسرا، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دِ بَ)
آنکه مکتوب می برد. پیک. قاصد. (ناظم الاطباء) :
دیر شد تا نامه ای از تو نیامد سوی ما
گرچه چندین قاصدان نامه بر بازآمدند.
کمال الدین اسماعیل.
ای پیک نامه بر که خبر می بری به دوست
یا لیت اگر بجای تو من بودمی رسول.
سعدی.
آن پیک نامه بر که رسیداز دیار دوست
آورد نامه ای ز خط مشکبار دوست.
حافظ.
- مرغ نامه بر، کبوتری که مکتوب می برد. (ناظم الاطباء) :
بردند عرض حال ترا مشفقی به دوست
مرغان نامه بر به سخن میرسیده اند.
مشفقی.
شریک دولت خود را نمی توانم دید
به چشم غیرت من مرغ نامه بر تیر است.
صائب.
چو خواهم نامه ات بر بال مرغ نامه بر بندم
نخست از رشک مرغ نامه بر را بال و پر بندم.
عذری بیگدلی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو لَ)
نسیه بر. نسیه خر
لغت نامه دهخدا
(نَسْ / نِسْ یَ / یِ خَ)
عمل نسیه خر. نسیه بردن. نسیه خریدن. نسیه گرفتن
لغت نامه دهخدا
(ژَ نَ / نِ)
نرم بر. محیل. مکار. گربز. موذی. که مقاصد سوء خود را به آهستگی و ملایمت پیش برد. (یادداشت مؤلف). آب زیرکاه
لغت نامه دهخدا
(تَمْ کَ / کِ)
دزدی که عیار است و زر از کیسۀ مردم دررباید. (آنندراج). جیب بر. (ناظم الاطباء). دزدی که پول مردم را رباید. جیب بر. (فرهنگ فارسی معین). طرار. (مجمل اللغه) (منتهی الارب) :
دست غیری مبر که در همه شهر
قلبکاران کیسه بر ماییم.
خاقانی.
کیسه برانند در این رهگذر
هرکه تهی کیسه تر آسوده تر.
نظامی.
کیسه بر آن خواب غنیمت شمرد
آمد و ازکیسه غنیمت ببرد.
نظامی.
شنیدم حاسدی زآنها که دانی
که دزد کیسه بر باشد نهانی.
نظامی.
کیسه بری چند شگرفی نمود
هیچ شگرفیش نمی کرد سود.
نظامی (مخزن الاسرار ص 116).
رضاو ورع نیکنامان حر
هوی و هوس رهزن و کیسه بر.
سعدی (بوستان).
نگه دارد آن شوخ در کیسه در
که بیند همه خلق را کیسه بر.
سعدی (بوستان).
رجوع به کیسه بریدن شود
لغت نامه دهخدا
(نَسْ / نِسْ یَ / یِ بَ)
نسیه بردن. عمل نسیه بر. جنسی را به نسیه بردن:
ای که در نسیه بری همچو گل خندانی.
(از اشعار عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(عِ زَ دَ)
متاعی را به مهلت خریدن. قسطی خریدن. متاعی رابردن و قیمتش را بعداً پرداختن. مقابل نقد خریدن
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو لَ گِ)
نسیه بر. که متاعی را به نسیه خرد. که قیمت کالا را بعداً پردازد:
به نسیه میدهدآن را که نسیه خر نبود.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(نُهْ بَ)
ذوتسعه اضلاع. (یادداشت مؤلف). نه ضلعی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامه بر
تصویر نامه بر
قاصد، پیک، آنکه مکتوب میبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه سر
تصویر سیه سر
گناهکار سیاه سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیسه بر
تصویر کیسه بر
دزدی که عیار است و زر از کیسه مردم در رباید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم بر
تصویر نیم بر
(کشتی) فنی است از فنون کشتی: (تلخ و تند است از چشمت نظری میخواهد آسمان از نگهت نیم پری میخواهد) (گل کشتی. توبا. 407)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسیه خور
تصویر نسیه خور
کالیخور کسی که غالب اشیارابنسیه گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه بر
تصویر سه بر
سه ضلعی
فرهنگ لغت هوشیار
کالی بری کالی بری کالی خوری خریدکالابنسیه نسیه خوری: ای که درنسیه بری همچوگل خندانی پس سبب چیست که دردادن آن گریانی ک (بیتی که کسبه بدیواردکانهانصب کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیسه بر
تصویر کیسه بر
((~. بُ))
دزد، جیب بر
فرهنگ فارسی معین
جیب بر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پستچی، پیک، قاصد، نامه رسان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
در منبت کاری شده، در کنده کاری شده
فرهنگ گویش مازندرانی